بایگانی‌ها

این مرز سبز نیست/نگاهی به فیلم مرز سبز ساختۀ آگنیِشکا هولاند

 

 

محسن سلمانی

 

 

ما در مرز بین دو کشور بلاروس و لهستان هستیم. جایی که پناهجویان با وعدۀ دیکتاتورِ بلاروس؛ لوکاشنکو به آنجا آمده‌اند تا این مرز پلی باشد برای ورودشان به لهستان و اتحادیۀ اروپا. وعده‌ای دروغین که لوکاشنکو از آن برای فشار و به چالش کشیدن اتحادیۀ اروپا استفاده می‌کند. و در راه این هدف هیچ اهمیتی ندارد که با جان و سرنوشت و آیندۀ هزاران انسان بازی کند.

مرز سبز با تصویری هوایی از جنگل شروع می‌شود. رنگ سبز و دلفریب درخت‌ها تنها و آخرین رنگ موجود در فیلم است. این سبزی و زیبایی بلافاصله رنگ می‌بازد و تصویر سیاه و سفید جای آن را می‌گیرد و تیرگی نفوذ می‌کند و جنگل تبدیل به مغاکی هولناک می‌شود. سفری امیدوارانه و به ظاهر بی‌خطر از میان ابرها و سقوط و هبوطی دردناک بر زمین تیره و تاریک، از خانواده‌ای سوری و جمع کوچکی از پناهجویان شروع می‌شود. سپس به شکاف اخلاقی یک مرزبان لهستانی که در آستانۀ پدرشدن است می‌رسد. پس از آن تعهد و تلاشِ فعالان مرزی جوان را می‌بینیم و در نهایت به فردیتِ عاصیِ یک زن میانسال روانشناس برمی‌خوریم. یک شهروند عادی که از شرایط اسفناک پناهجویان عصبی و خشمگین است و تصمیم می‌گیرد با به خطر انداختن خودش به آن‌ها کمک کند.

فیلم فقط در مورد پناهجویان نیست. دربارۀ مرز هم هست. مرزی ژئوپولوتیک بین بلاروس و لهستان -به طور طعنه‌آمیزی سرتاسر اروپا-  که تعداد زیادی از پناهجویان قصد دارند با گرفتن پناهندگی سیاسی از اروپا به کمترین پیش‌نیازهای لازم برای زندگی دست پیدا کنند. آن‌ها در جستجوی زندگی بهتر نیستند. چراکه “خوب”ی برای آن‌ها وجود نداشته تا “بهتر” شود. اما نیروهای نظامی و مرزداری هردو کشور آن‌ها را به عقب می‌رانند و بین هم پاس‌کاری می‌کنند. این مرز، مرز اخلاقی هم هست. مرزی که انسانیت را از توحش و بی‌تفاوتی و زندگی را از مرگ جدا می‌کند. پناهجویان مثل همیشه فقط مهره‌های بازی سیاستمداران هستند. آن‌ها انسان نیستند. ابزاری هستند برای قدرت‌نمایی، درآمدزایی، گرفتن امتیاز از دیگر کشورها، اداهای حقوق بشری و … زندگی و جان و همه‌چیزشان در گرو مصلحت سیاسی است. اگر مصلحت باشد باید آواره باشند و بمیرند و اگر نه تکه نانی از سر ترحم نصیبشان می‌شود. بر همین اساس دو کشور بلاروس و لهستان بازی‌ای والیبال‌گونه با جان انسان‌ها می‌کنند. پناهجویان و اجساد پتوپیچ‌شده‌شان به مثابه توپ هستند و سیم بلند خاردار تور والیبال است. لوکاشنکو و لهستان و اتحادیۀ اروپا در حال مسابقه برای امتیازگیری بیشتر هستند. هیچ‌کس آن‌ها را نمی‌خواهد. پناهجویان ارواحی هستند که در جنگل، تاریکی، سرما، مه و باتلاق سرگردانند.

فیلم مانند یک مستند پرتنش و واقع‌گرا عمل می‌کند و از همان ابتدا بییننده و مخاطب را مستقیم به اعماق حقیقتِ موجود می‌اندازد. مرز سبز از طریق فصل‌هایی که مربوط به دیدگاه‌های مختلف است پیش می‌رود. دیدگاه و تجربۀ شخصی و عینی راویان را در مقابل مخاطب قرار می‌دهد و موفق می‌شود به طور کامل مولفه‌های گوناگون را پوشش دهد. فضای بصری سرد و خاکستری و مه‌آلود، تصویری خشک و خشن و زمخت از محیط حاکم بر پناهندگان ارائه می‌دهد. تصاویر سیاه وسفید ویژگی‌های هراس و ناامنی در یک محیط جنگلی را افزایش می‌دهد و صداهای مرموز و خارج از قاب این تنش و آشفتگی را تشدید می‌کند. دوربین نیز در این راستا به درستی عمل می‌کند. دوربینی سیال و جستجوگر و تا حدی بلاتکیف و آواره. چیزی شبیه به وضعیت پناهجویان. درحالی که دوربین شخصیت‌ها، چهره‌ها و احساساتشان را در نماهای عموما نزدیک دنبال می‌کند، صداهای مبهم و هراسناک جنگل نیز در اطراف آن‌ها به گوش می‌رسد. ترکیب این عناصر و نوع کارگردانی آگنیشکا هولاند این حس را ایجاد می‌کند که پناهچویان مانند حیوانات ضعیف، هر لحظه در معرض شکارشدن هستند و شکارچیان-نیروهای گشت‌زنی مرزبانی- به دنبال آن‌ها.

نگاهِ چندگانه و دانای کل‌گریزِ هولاند به پناهجویان / قربانیان، نیروهای نظامی، شاهدان و فعالان، فیلم را از یک سوگیری دلسوزانۀ اخلاق‌گرای افراطی و صرفا یک تراژدی دردناک خارج می‌کند و آن را به فیلمی ظریف، صادقانه و عریان بدل می‌کند. همان مرزی که سوری‌ها، افغانستانی‌ها، آفریقایی‌ها و .. را طرد می‌کرد و با خشونت و توهین و آزار آن‌ها را پس می‌راند؛ اکنون با فراهم کردن امکانات لازم و رفاهی و همچنین کمک‌های بی‌شائبۀ دولت‌ها که با همراهیِ تمام نیروها و حتی مردم انجام می‌شود، از اکراینی‌های جنگ‌زده استقبال می‌کند. مرز سبز داستان تکراری و بی‌پایانی است که تا به امروز ادامه دارد. اما بحث فیلم مسئلۀ نگاه تبعیض‌آمیز دولت‌ها به پناهجویان است. در تصور غربی پناهجویان درجه‌بندی دارند. از یک سو پناهجویانی که از جنگ و بی‌خانمانی در اکراین گریخته‌اند و از سوی دیگر مردمی که از راه‌های بسیار طولانی آمده‌اند و از نظر فرهنگی و نژادی دور از اروپاییان هستند. هولاند با نگاه انسان‌گرا و ستیزه‌جویانه انفعال اتحادیۀ اروپا، ریاکاری دولت لهستان و بی‌شرافتی‌ بلاروس را به بانگ بلند فریاد می‌زند. غیرممکن است با تماشای مرز سبز بی‌تفاوت بمانیم. خشم و سرگشتگی را احساس نکنیم و در عمیق‌ترین اعتقادات اخلاقی به چالش کشیده نشویم. این مرز، سبز نیست. خاکستری و سرد و مرگ‌آلود است. هولاند فرش را کنار زده و آشغال‌های اروپا را عریان کرده است.