بایگانی‌ها

به جهنم باور دارم

به جهنم باور دارم
به جهنم باور دارم

ترجمه:محمدامین شکاری 

گریرسون (اسکرین دیلی)

 

شخصیتی در مگس‌های سیاه این‌چنین می‌گوید: «نمی‌دانم به بهشت اعتقاد دارم یا نه، اما به جهنم باور دارم.» درام قوی ژان-استفان ساوار ما را در وضعیت تباه بسیار ویژه‌ای قرار می‌دهد و در آن وضعیت به مطالعه سرخوردگی روحی فزاینده یک امدادگر تازه کار می پردازد، امدادگری که در برابر لطمات عاطفی شغل دلخراش خود آمادگی ندارد.

 

اولین ساخته آمریکایی ساوار او را دوباره به کن بازگردانده است. (ساوار در سال 2008 با فیلم جانی مدداگ برنده جایزه ای در بخش نوعی نگاه شده بود و در سال 2017 نیز با فیلم نیایش پیش از سپیده‌دم در بخش نمایش نیمه شب جشنواره حاضر بود.) 

مگس های سیاه از نظر مضمون قطعا با فیلم احیای مردگان ساخته مارتین اسکورسیزی قابل مقایسه است. درام احیای مردگان با بازی نیکلاس کیج در نقش یک امدادگر البته یک شکست مالی بود.

در فیلم مگس های سیاه، شخصیت کراس (با بازی تای شریدان) اخیرا از کلرادو به شهر نیویورک نقل مکان کرده است، جایی که او برای چند هفته به عنوان پیراپزشک در بروکلین قرار است کار کند، کراس در نظر دارد وارد دانشکده پزشکی شده تا پزشک شود. او زیر نظر جین روت روتکوفسکی (با بازی پن)، که یک تکنسین فوریت های پزشکی قدیمی است انجام وظیفه می کند. روتکوفسکی کراس را زیر بال و پر خود می گیرد. این زوج به تماس‌های اورژانسی 911 پاسخ می‌دهند، تماس هایی که در آن کراس وادار می‌شود با شرایط اضطراری وحشتناکی که شامل مصرف بیش از حد مواد مخدر از سوی افراد، حوادث خشونت‌آمیز خانگی و زایمان‌های در معرض خطر در خانه است، مواجه شود.

 

ساوار با استفاده از رمانِ شانون برک، که از تجربیات این نویسنده به عنوان تکنسین فوریت های پزشکی در نیویورک الهام گرفته شده، فیلم مگس سیاه را مانند فیلم های جنگی فیلمبرداری کرده و مصیبت‌های موجود در مرگ و زندگی را به صورت نفس گیری به تصویر می‌کشد. مساله این فیلم اغلب این نیست که امدادگران باید کسی را از مرگ دور نگه دارند- آنها همواره با اعضای وحشت زده خانواده آن افراد یا محیط های خطرناک در ستیز هستند، که فقط کار آنها را پیچیده تر می کند. فیلمبرداری دیوید اونگارو نیز بر فضای هولناک اواخر شب فیلم تاکید دارد، چراغ قرمز چشمک زن بی وقفه آمبولانس در فیلم به یک موتیف بصری تبدیل شده که حالت پراضطراب و میزان هوشیاری بالایی را که کراس، حتی زمانی که سر خدمت حضور ندارد، نشان می دهد.

 

تای شریدان و شان پن که سال‌ها پیش در فیلم «درخت زندگی» ترنس مالیک همبازی بودند، اینجا زوج مردانه ای را تشکیل داده اند. کراس که در این فیلم شخصیتی حساس‌تر دارد به سرعت درمی‌یابد که برای مقاومت در برابر زندگی به عنوان یک امدادگر باید سرسخت‌تر باشد. شان پن نیز نقش روتِ سخت‌گیر را بازی می‌کند، تکنسینی که نسبت به همراه جدیدش کراس شک و تردید دارد اما به آرامی با مرد جوان‌ِ آرمان‌گرا گرم می‌‌گیرد، او البته از این موضوع که کراس این شغل را تنها به‌عنوان پله‌ای برای حرفه‌ای بلندتر در آینده نگاه می کند، کمی خشمگین و عصبانی است.

بدون شک مگس های سیاه می‌خواهد به اقدامات قهرمانانه و فداکاری امدادگران احترام بگذارد – تیتراژ پایانی فیلم شامل آماری در مورد میزان هشداردهنده خودکشی در این حرفه است – اما با این حال اغلب مردمی را که به شدت به کمک این امدادگران نیاز دارند، به صورتی غیرانسانی تصویر می‌کند. به نظر می رسد ساوار کارگردان فیلم بیشتر به درد و رنج یک گروه از افراد یعنی همان امدادگران نسبت به گروه دیگر که دریافت کنندگان کمک است، توجه دارد.