بایگانی‌ها

خیره به تصویر…

خیره به تصویر...
خیره به تصویر...

دنیای تصویرآنلاین-«آوای نابینایی یا ملودی روشندل» ( Andhadhun ) ساخته شریرام راگاوان تریلری جنایی و کمدی سیاه است که تبو، آیوشمان کورانا و رادیکا آپته در این فیلم نقش آفرینی می‌کنند.

یکی از دوستان شریرام به او پیشنهاد داد که فیلم کوتاه فرانسوی «تنظیم کننده پیانو»(2010) را تماشا کند.داستان این فیلم کوتاه درباره یک پیانیست نابینا بود. شریرام پس از دیدن این فیلم تصمیم گرفت فیلمنامه‌ایی برگرفته از این فیلم کوتاه بنویسید که به «آوای نابینایی» تبدیل شد.

این فیلم ظرف 44 روز در شهر پونه فیلمبرداری و از روز پنجم اکتبر به صورت گسترده در هند به نمایش عمومی درآمد.

فیلم با ستایش یکپارچه منتقدان هندی روبه رو شد و توانست15 میلیون دلار بفروشد. بودجه این فیلم 4.5 میلیون دلار بود.

منتقدان نقش آفرینی  تبو را ستایش کردند.راجیو ماساند درباره «آوای نابینایی» نوشت:«فیلمی پر از لذت های فراوان .برتر از همه لذت‌ها،هیجان ،غافلگیری مداوم است.» آنوپاما چوپرا در نقد خود چنین «آوای نابینایی» را ستود:«محیط های اطراف،خیابان‌های طولانی وپر درخت وخانه های قدیمی شهر پونه به نظر کاملا طبیعی هستند اما آنچه  داخل این خانه ها اتفاق می‌افتد پیچیده است. قتل، خیانت،کوهی از دروغ.در یک کلام،نمی‌توانید چشم از فیلم بردارید.»

یادداشتی که در زیر می‌خوانید تجربه تماشای این فیلم ستایش شده در شهر بنگلور در نخستین روزهای نمایش این فیلم است.

+++

شنبه شب گذشته برای  تماشای فیلم اندادون ساخته شریرام راگاوان به سینما رفتم ، انتظار فیلمی متفاوت و به‌یادماندنی را داشتم. مطالب و نظراتی را که خوانده بودم،این پیش‌داوری را تقویت می‌کرد. البته من ژانرهای کمدی سیاه و دلهره را می‌پسندم که «اندادون»(آوای نابینایی) هر دو را دارد، به علاوه کارنامه خوب کارگردان توانای فیلم، شریرام راگاوان و بازیگران به نامی مانند تبو و آیوشمان کورانا دلیل محکم‌تری در انتخاب این فیلم در هفته سوم نمایش آن در سراسر شبه قاره بود. شریرام کارگردان و فیلمنامه‌نویسی است توانا و درپردازش شخصیت‌ها خبره

سینمای هند در گذار است.گذاری در سبک و سیاق و معنا. چنین تغییرات بزرگی پیش از این نیز اتفاق افتاده است .اما به نظرم تفییرات امروزین بنیادین و مبتنی بر محتواست. مخاطبان بی‌شمار سینمای غول آسای هند دیگر انعکاس داستان‌ها و روایت‌های فانتزی را نمی‌پسندند و خواهان بازتاب واقعی  دور و اطراف خود و مسائل اجتماعی هستند. فیلم اندادون مثال بارز این ادعاست. داستان در همین خیابان ها و ساختمان ها و آدم های دور و برمان اتفاق می‌افتد که به چشم و دل و جانمان آشنا هستند. روایت در شهر  پون(پونا یا پونه) جان گرفته است. خب، تماشای این گونه فیلم‌ها مثل کتابخوانی است. لوکیشن‌ها فی‌الفور به بیننده متصل می‌شود. خیابان‌ها، نمای بیرونی ساختمان‌ها و حتی دکوراسیون داخلی، همه و همه آشناست. مثل خانه های من و شما

كشاورز با خشم و تمركز تفنگش را پر مي كند تا خرگوش ناقلايي را كه صيفي جات را نوش جان مي‌كند به سزای اعمال برساند. خرگوش می‌گریزد و پشت علامت سنگی ِ اعلام مسافت کنار جاده سنگر می‌گیرد. کشاورز نفس را جبس ، تفنگ را به سمتی نشانه می‌رود.

داستان فیلم با تمرکز بر زندگی دو شخصیت «آکاش»(آیوشمان ) و «سیمی»(تبو) به صورتی مجزا آغاز می‌شود.مرد جوانی چیره دست در موسیقی و نواختن پیانو و نابینا در ساختمانی قدیمی به تنهایی زندگی می‌کند. تبو،زنی زیبارو در آن سوی شهر در منزلی لوکس با شوهری که بسیار با او اختلاف سنی دارد و درگذشته هنرپیشه معروف بوده به سر می‌برد.

. روزي در خيابان بطرزي‌كاملا اتفاقي اسكوتر دختر خانم جواني، راديكا آپته ( سوفي) به آيوشمان نابينا برخورد كرده و هردو به زمين مي افتند. اين تصادف منجر به آشناي اين دو جوان شده و آكاش در رستوران لوكس پدر سوفي‌‌ مشغول به نواختن پیانو و خوانندگی می‍شود. فقط تماشاگر متوجه تظاهر آکاش به نابینایی می‌شود.البته‌پسربچه همسايه پاييني منزل آكاش هم قدري از كاسه زير نيم كاسه را ديده بود. …، آكاش مركز توجه مشتريان رستوران است كه شبي، آنيل داوان ( پرامود سينها- همسر متموّل و مُسن سيمي) طي گپي دوستانه از پيانو نواز چيره دست‌و روشندل مي خواهد كه فردا به منزل او رفته تا غافلگيرانه كنسرتي خصوصي براي همسرش در منزل ترتيب دهد. آكاش مي پذيرد. از سوي ديگر، پرامود به سيمي مي گويد كه فردا براي سفري‌اضطرای برای دیدار دخترش به بنگلور خواهد رفت.

سيمي از اينكه شوهرش در روز سالگرد ازدواجش به سفر برود ناخشنود مي شود. صبح روز بعد، طبق قرار، آكاش به منزل پرامود و تبو مي رود،زنگ مي زند كه البته زن سالخورده همسايه روبرو از لاي در نگاهكي به بيرون مي كند. تبو، در را مي گشايد و اظهار مي كند كه شوهرش به سفري كوتاه رفته اما آكاش با اصرار پشت پيانو می نشیند تا بنوازد تا اینکه متوجه بخشی از جسد و مقادیری خون روی کف مرمرین سالن می شود، زود خودش را جمع و جور کرده و می نوازد. سیمی‌چند بار اصرار مي كند كه نواختن كافيست و او مي تواندبرود. آكاش با اصرار ادامه مي دهد. وقتي آكاش از زن مي خواهد كه او را به دستشويي راهنمايي كند، ا پيكر بي جان را كاملا ديده و مطمئن مي شود كه پرامود جان سپرده است. او به داخل دستشویی رفته ،مردی با زیرپیراهنی و کلتی به کمر داخل دستشویی پنهان شده است. آکاش پس از دقایقی از دستشویی خارج می‌شود. سیمی دوباره دست او را می‌گیرد  تا به سمت پیانو برساند که فلش بک کوتاهی ماجرا را برای تماشاگر بازگو می‌کند.  سيمي با تلفن صحنه سازي مي كند و معشوق جنايتكار در حاليكه جسد در چمدان جاي داده خارج مي شود و آكاش هم با اصرار سيمي از خانه خارج مي‌شود و يك راست  به سمت نزديكترين كلانتري مي رود. تا مي خواهد اظهار كند كه او شاهد يك جنايت بوده و كل ماجرا را با گوش خود شنيده و در واقع قاتلان ( سيمي و معشوقش) با تصور نابينا بودن‌آكاش، وي را تهديدي نديده اند، معاون مركز پليس همچنان عاجز از درك اظهارات اين شاهد (ظاهرا نابینا ) بود. ناگهان رييس كلانتري با سبيل هاي از بناگوش درآمده و چشماني برجسته از اتاق بيرون مي‌آيد و آكاش در مي يابد كه او همان معشوق سيمي است …اكنون دو سال گذشته، در نقطه اي در اروپا، سوفي پوستر و نام آكاش را مي بيند، پيدايش مي كند. …سوفي ( به گمانم ساده دل ترين شخصيت اين قصه) و آكاش وداع مي كنند اما  قصه  هنوز به سر نرسيده است. پيشتر گفتم تماشاي اين گونه فيلم ها مثل خواندن کتاب است اما این فیلم به تمام معنا دیدنی‌تر است تا خواندنی.

به نظرم آهنگ‌ها به اندازه تصاویر جذاب نیستند، شاید ترانه ها  را تا انتهای فیلم هم فراموش کردید، اما داستان به قدر کافی قدرتمند است که شما را تا مدتی سرحال نگه می‌دارد.

كيومرث فريمن /اکتبر2018/ شهر بنگلور