دنیا میرکتولی
دنیای تصویرآنلاین-داستانِ زنی در جستوجوی هویت و ریشههایش. شاید این مضمونِ بیزمان و جهانشمول در نگاه اول کمی تکراری به نظر برسد، اما مگر هنرمندِ خوب کسی نیست که بتواند از مضمونی تکراری، صورتی نو بیافریند؟
مستند درخشان «در جستجوی فریده» اثبات این مدعاست که بعضی وقتها در آثار مستند میشود محتوا و دغدغههای بیشتری گنجاند تا در فیلمهای داستانی بلند. این مستند، تصویرگر مسیر جستوجوی فریده برای پیدا کردنِ «خودش» است. یعنی انگیزه و اشتیاق زنی برای بازیابی هویت و ریشههایش که گویی در گذشته جا مانده و از دوران کودکی آزارش دادهاند. سرخوردگیها و رنجهای درونیای که فریده از بچگی در برخورد با والدین هلندی و همکلاسیهایش تحمل کرده، در او یک حس بحران هویت به وجود آورده است. اما با وجود ترسها و تردیدهای همیشگی، ویژگیهای ذاتی و درونیِ فریده او را به گذشتهاش پیوند میدهد و یک حس مبهم که میتواند تمایل و نیاز بشر به بازگشت به ریشهها باشد، نسیم خفیف حالوهوای زادگاه را در اطراف او به گردش درمیآوَرَد. فریده در آستانۀ چهلسالگی برای پیدا کردن یک امید دست به تقلا میزند و به قصد نزدیکتر شدن با ریشههایش، از آشنایی با فرهنگ و هنر زادگاهاش آغاز میکند. سفر پرفراز و فرود او –که سفری بیرونی به مقصد درونیست- از همینجا کلید میخورد…
معمولا مشکل و معضل اصلیِ اینگونه مضامین، افتادن در ورطۀ اغراقنمایی و احساساتیگراییِ شدید است. اما «در جستجوی فریده» دربرگیرندۀ ذهن و نگاه نو و خلاق سازندگاناش است. آزاده موسوی و کوروش عطائی (دو کارگردان فیلم) بلدند چطور به آدمها نگاه کنند و زبان مناسب و روایت جذابی برای فیلم خود برگزیدهاند. موضوع فیلم، روزانه در جهان اتفاق میافتد؛ اما نگرش و سلیقۀ متفاوت کارگردانان فیلم به آن ارزش هنری میبخشد و اثر را از نمایش یا ارائۀ یک واقعیتِ صرف فراتر میبرد. فیلم با اینکه به فریده بسیار نزدیک میشود و جزئیترین احساسات او را از فاصلهای نزدیک رصد میکند، از خطرِ افتادن به ورطۀ کلیشهها جان سالم به در میبرد و لحن احساساتیِ تکراری و زننده و اغراقآمیز پیدا نمیکند. ضمن اینکه این احساس را از ابتدا در مخاطب به وجود میآورد که آدمها در مهمترین مسائل زندگیشان چقدر به هم شبیهاند. در بسیاری از سکانسها نیازی به کلام نیست و تغییراتِ ظریف و متضاد حالت چهرۀ فریده، خود گویای هیجاناتِ روح متلاطم اوست. حضور فریده از سکانس آغازین فیلم آنقدر خودمانی و دوستداشتنیست که تماشاگر از ابتدا تا پایان مسیر سفر او، با تماشای اشکهایش بغض میکند و با دیدن خندههایش، لبخند بر لب میآورد. همهچیزِ فیلم به اندازه و سرجای خود است و احساسات متضاد به موقع در صحنه جاری میشوند. اشکها، خندهها، رنجها و شادیها که مسائل ساده اما بنیادی بشرند، حالوهوای فوقالعادهای ایجاد میکنند و مخاطب را دربرمیگیرند. «در جستجوی فریده» از زنجیرهای از خاطرهها و دیدارها و حرفها و احساسها تشکیل شده که در کنار هم به یک تجربۀ عاطفیِ ناب و خالص و اصیل میانجامد. انگار که احساسات و دردها و ترسها و تردیدهای فریده، در نود دقیقه تماشای فیلم، تبدیل به مرکز کائنات میشود و بقیۀ دنیا به نظرمان ایستا میآید. البته فیلم تا میانه و پیش از سفر فریده به مشهد، فقط روی او تمرکز میکند. اما پس از آن، سه خانوادهای که همگی گمشده و دردی مشترک دارند، وارد صحنه میشوند تا ابهامها و دردهای گذشته را مرور و واکاوی کنند. روایتهای این سه خانواده نیز با ظرافت بازگو میشود و تکتک افراد فرصت مییابند تا به گذشتۀ خود سفر کنند و خاطراتشان را زیر و رو کنند، حسرت بخورند، رنج ببرند، اشک بریزند و لابلای اشکها بخندند و آرزو کنند کاش فریده، گمشدۀ خودشان باشد.
فریده چه موفق به یافتن خانوادۀ اصلیاش بشود و چه نه، در اعماق روح و قلباش چیزی شکفته شده و بخش مهمی از هویت و شخصیتاش کامل شده است. چون خانۀ اصلی همانجاست که قلب آنجاست.