بایگانی‌ها

در ستایش جنون

در ستایش جنون
در ستایش جنون

پیتر بردشاو/ گاردین

ترجمه: علی عابدی

موهبت الهام گرفتن از جنون که در فهم هرکسی نمی‌گنجد، بالاترین درجه از عقل، خلاقیت وحقانیتی برای مقابله با تمام قبه‌داران که داشت ، همگی عزم میلوش فورمن را برای انجام کاری شگرف جزم کردند. کارگردان مهاجر از سینمای موج نوی چک که روح شورش ضد شوروی را به هالیوود آورد و با لحن کنایه‌آمیز کمیکش، شور انسانی را با ده‌ها روش به‌تصویر کشید. او همچنین از خیل عظیم کارگردانانی بود که کارهایش رنگ و بوی قلم ژان-کلود کریر را به خود دیده.

فورمن اسکارهایش را با جادو بدست آورد؛ «دیوانه از قفس پرید» با آن اجرای پرشور جک نیکلسون که دیوانگی را جعل می‌کرد و افسانه‌ای از کینه‌توزی آنتونیو سالیری با موتسارت «آمادئوس» که جنون درون مایه‌اش بود، گویای این مدعی هستند. درام را می‌دانست و چون کیمیاگر نقش‌های کوچک‌تر را جلایی می‌داد که در اعماق ذهن بنشینند. استادی‌اش هم در خلق سکانس‌هایی بود پر از دیوانگی و با لودگی نیش‌دارش نشان می‌داد که انگار پاییدن و پاییده شدن از لزومات هستی است، این جانمایه را حتی در «اشباح گویا» سال 2006 با ناتالی پورتمن و خاویر باردم هم می‌بینیم.

فورمن در آکادمی هنرهای نمایش پراگ فیلمنامه‌نویسی خواند و اولین موفقیت خود را در سال 1965 با «عشق‌های یک بلوند» بدست آورد. فیلمی که درونمایه آن مثل نمونه‌های زیادی از فرهنگ عامه غربی نقبی بر روابط رمانتیک و اروتیک و یک سر و هزار سودای نسل جوان است؛ دختر جوانی که هم‌خوابگی یک‌شبه با مردی پایش را به شهری بزرگ باز می‌کند و بعد از ملاقات با خانواده او و نارضایتی همیشگی نسل قدیم، دچار بحران می‌شود. این فیلم نخستین نامزدی اسکار در شاخه‌ی فیلم غیر انگیلیسی زبان را برای میلوش فورمن جوان به ارمغان آورد.

اثر مطرح بعدی فورمن The Firemen’s Ball ساخته‌ی 1967 بود. داستانی خیالی با حال و هوای زمانه خود که یک پارودی‌ است از اعمال تشریفاتی کارمندان دولتی که یک غروب می‌خواهند برای مرکز آتش‌نشانی محلی جمع‌آوری اعانه کنند و در همان شب یک ساختمان در آتش می‌سوزد و با خاک یکسان می‌شود. یک کمدی هوشمندانه و درنگ‌برانگیز که متأسفانه توسط مسؤولین کشوری چک توقیف می‌شود، اقدامی که اصلا درخور چنین انتقاد زیرکانه‌ای نبود. البته باید تشکر ویژه‌ای از پراگ داشت که با اقداماتش فورمن را به نیویورک کشاند.

«فرار از خانه» کمدی 1971 او بار دیگر توجهات را به خود جلب کرد و توانست نگاه تند و تیزش به عدم توانایی بزرگترها در درک نسل جوان را به رخ بکشد، اما این «دیوانه از قفس پرید» بود که کارت عضویت فورمن در کلوپ بزرگان را صادر کرد. فیلم براساس رمانی با همین نام به‌قلم کن کیسی ساخته شد، فیلمی که کرک داگلاس در آرزوی ایفای نقش رندال مک‌مورفی آن ماند و پسرش مایکل داگلاس در مقام تهیه‌کننده و میلوش فورمن در مقام کاگردان تصمیم گرفتند به جک نیکلسون تازه‌وارد برای این نقش اعتماد کنند. این فیلم نبوغ‌آمیز که توانست پنج جایزه اصلی را از آکادمی دریافت کند سکانس عجیبی دارد که شاید تاکنون هم درست درک نشده باشد؛ جایی که پرستار رچتِ منفور بر خلاف تمام اعمال سادیستی‌اش رذالت اخلاقی دیگری دارد که به انحرافات حرفه‌اش برمی‌گردد، رذالتی که شاید انتخاب یا خواست قلبی خودش هم نباشد. چندین سال بعد جیمز منگولد شاگرد فورمن توانست با تعلیمات و حمایت استادش «دختر، ازهم‌گسیخته» را با آنجلینا جولی‌ درخور توجه کارگردانی کرد.

گام بعدی فورمن در سینما «مو»، اقتباسی از تئاتر موزیکال ضد جنگ در برادوی بود. این فیلم بار دیگر ثابت کرد که چقدر شامه‌ی فورمن برای درک زمانه خودش خوب کار می‌کند، البته که فیلم نتوانست محبوبیت نمایشش را جلب کند چرا که آن تئاتر شاید همپای راک استارهای زمانه‌اش سینه‌چاک داشت، اما با تمام اوصاف هیچ چیز از ارزش‌های این فیلم تأثیرگذار و هوشمند کم نمی‌کند.

«آمادئوس» اقتباس دیگر فورمن از تئاتر بود. فورمن از هنرپیشه نابغه این نمایش غافل نماند، سیمون کالو، خالق شخصیت موتزارت در تئاتر اوریژینال و بازیگر این نقش حقیقتا لایق ارزشی که فورمن برای او قائل بود را داشت؛ فورمن از او در فیلمش برای ایفای کاراکتر امانوئل شیکاندر بهره برد و نقش ولفگانگ آمادئوس موتسارت را به تام هولچه داد که به خوبی هم از پس آن برآمد. اما این اف. موری آبراهام در نقش آنتونیو سالیری بود که تمام توجهات را به خود جلب کرد، با آن استرس و لبخند تلخ همیشگی‌اش که نشان داد چطور یک نفر برای سوق دادن سرنوشتش به سوی دوزخ می‌تواند هیچ حرکت اشتباهی نداشته باشد و به حق هم جایزه اسکار را بدست آورد.

در میان آثار فورمن «آمادئوس» از شهرت کمتری نسبت به «دیوانه از قفس پرید» برخوردار است، اما از لحاظی چفت و بست بهتری دارد، به‌نوعی می‌توان گفت که این فیلم آدم را هیپنوتیزم می‌کند. از طرفی هم «آمادئوس» برای فورمن اثری شخصی‌تر محسوب می‌شود. زندگی و جوانی او در چکسلواکی پر بوده از سالیاری‌هایی که در لباس حامی و اسپانسر و دوستدار هنر وارد می‌شوند و ضربه‌ی اصلی را هم همین‌ها به پیکره‌ی هنر وارد می‌کنند؛ کنترل اذهان و قدرت و دسیسه‌گری سیاستمداران از دغدغه‌های همیشگی فورمن در طول حیات و زندگی حرفه‌اش بوده است.

فورمن در سال‌های بعد از کارنامه‌اش Valmont که اقتباسی از رمان فرانسوی «روابط خطرناک» بود کارگردانی کرد که از اقتباس استیون فریرز از این رمان در سال قبلش شورانگیزتر بود و جنبه‌ی اروتیک بیشتری هم داشت، اما انکار بازی‌های درخشانی که استیون فریرز از جان مالکوویچ و گلن کلوز در فیلمش گرفته بود غیرممکن است. میلوش فورمن دو کاراکتر ماندگار دیگر هم در تاریخ سینما ثبت کرد؛ وودی هارلسون «مردم علیه لری فلینت» و جیم کری «مرد روی ماه» که اندی کافمن را به عنوان راک استار استندآپ کمدی که در انزوایش غرق شده بود به‌خوبی به‌تصویر کشید.

میلوش فورمن هنرمند غرورآمیز و کم‌نظیر قرن بیستم،  با آثارش سرکوب و خفقانی را که تجربه کرده بود به سخره گرفت.