بایگانی‌ها

ناپلئون پریشان‌‌احوال انگلیسی/ یادداشتی درباره «ناپلئون»

ایمان عظیمی

«ناپلئونِ» ریدلی اسکات کیلومترها با آن تصوری که مخاطب از ناپلئون واقعی در سرش گنجانده فاصله دارد. این شخصیت در واقعیت آن چیزی نیست که اسکات در این فیلم ِ ابتر و شلخته به‌شکل رقت‌بار و مسخره‌ای به تصویر درآورده است. می‌توان اینطور قلمداد کرد که «ناپلئون» یک تسویه‌حساب انگلیسی با کاراکتر‌ تاریخی ناپلئون بوده و تمام این صحنه‌پردازی‌ها در راستای چنین هدفی صورت پذیرفته است. اسکات در روایت دگرگونه و تماماً انگلیسی خود از ناپلئون تقریباً روی هیچ مسئله‌ی مهمی انگشت نگذاشته و تنها تلقی خویش از رابطه‌ی میان ناپلئون و جوزفین را دستمایه‌ی درامی که هیچ‌گاه در طول اثر شکل نمی‌گیرد قرار داده است و از پرداختن به دیگر مسائل که اتفاقاً اغلب از نقاط روشن زندگی سیاسی این مرد یاغی‌ست دست شُسته یا لااقل به‌نحوی کاملاً سرسری از آن گذر کرده است.

ما با یک پرتره‌ی زیبا، امّا توخالی طرف هستیم که تنها هدفش را تخریب شخصیت ناپلئون خلاصه می‌کند ولی خوشبختانه در این مسیر نمی‌تواند از داشته‌هایش آنطور که دلش می‌خواهد بهره ببرد و ذهن مخاطب را نسبت به تاریخ و اتفاقات آن بمباران کند و روایت خودش را پیش ببرد و فاتحانه بر سر قبر ناپلئون به رقص و پایکوبی بپردازد.
مشکل دست‌اندرکاران این فیلم آن است که بیش از حد ممکن بر روی کوته‌فکری و کوته‌نظری بیننده‌ حساب باز کرده‌اند؛ هوش و ذکاوتی که در واقعیت از ناپلئون مردی قدرتمند ساخته جایش را به شهوت قدرت سیری‌ناپذیر، کور، کاریکاتوری و مضحک ناپلئونِ اسکات داده است.

دوربین قرار است نقاط عطف زندگی ناپلئون از رسیدن به قدرت تا بازگشت وی از الب و ورود دوباره به صحنه‌ی سیاسی و نظامی فرانسه را به‌تصویر دربیاورد ولی فیلمنامه‌ تمام این تلاش‌ها را عملاً به تباهی می‌کشاند و جز یک سینماتوگرافی نارس و ابتر چیزی برای مخاطبش به ارمغان نمی‌آورد.
بازی‌ها خوب است، ولی ارتباط و نسبتی با ناپلئون و روایت‌ حال مردم فرانسه در آن روزها ندارد و بیشتر متمایل به جنس بازی‌هایی‌ست که در ملودرام‌های خانوادگی این سال‌ها جریان داشته است. تبحر ریدلی اسکات در کارگردانی صحنه‌های نبرد از معدود نقاط قوت فیلم است که باعث می‌شود تا انتها به تماشایش بنشینیم و وقتمان را صرف کار دیگری نکنیم.
می‌گویند که تاریخ را فاتحان می‌نویسند، در مسیر خلق چنین اثری هم فاتحان سعی کرده‌اند تا روایت خود را غالب کنند امّا کار در جایی گره می‌خورد که آن‌ها نمی‌توانند به روح آن زمان نزدیک شوند و در نتیجه تصمیم می‌گیرند که تاریخ را به آمال و آرزو‌هایشان در این زمانه نزدیک کنند. ناپلئونی که مخاطب در این فیلم می‌بیند بیشتر انگلیسی‌ست تا فرانسوی، امّا فیلمساز از پس ترسیم این کاراکتر خیالی و پریشان‌احوال هم برنمی‌آید و در پروژه‌ی ذهن‌شویی‌اش شکست می‌خورد.