▪️ترجمه:اردوان وزیری
اشاره: واکنش منتقدان به فیلم تازه مارتین مکدونا مثبت بوده است.
✔️دیوید رونی(هالیوود ریپورتر)
فیلم بَنشیهای اینیشِرین (بنشی در افسانههای سِلتی روح مؤنثی است که جلوی هر خانهای شیون کند کسی در آن خانه خواهد مرد)، یک کمدی سیاه از مارتین مکدونا است که بهطور پیوسته به روایتی تلخ از یک رفاقت گسسته شده-که هیچگاه به طور کامل قطع نشده – تبدیل میشود.این فیلم را میتوان تفسیر و تجزیه و تحلیل مکدونا از میراث فرهنگی اصل و نسب ایرلندی او دانست.هرچند که بیشتر احتمال دارد این داستانگوی مادرزاد خیلی ساده یک دوئت محزون سروده؛یک جدایی که در محیط کمجمعیت جزیرهای خیالی طنینانداز میشود و این جزیره را همچون مکانی تسخیرشده با سکوت،تنهایی و جنون و در عین حال مهربانی و انسانیتی انعطافپذیر به تصویر میکشد.
این فیلم یک بار دیگر کالین فارل و برندان گلیسون را کنار هم قرار میدهد.تفاوت سن،وضعیت فیزیکی و نوع کاراکتر آنها یک زوج بِکِتی خلق میکند که بهترینهای هر دو بازیگر را به نمایش میگذارد؛همان کاری که در اولین فیلم مکدونا،در بروژ انجام داده بودند.آنها پیشگام و جلودار گروهی از بازیگران هوشمندی هستند که به شکلی حرفهای تعادلی مناسب بین حال و هوای تراژدی-کمدی فیلم و فضای خوفناک آن برقرار میکنند.
اتمسفر فیلم بسیار مدیون فیلمبرداری پرده عریض بن دیویس است که کیفیتی اسطورهای برای چشماندازهای طبیعی ناهموار فیلم و موسیقی شکوهمند کارتر بورول که یکی از دوستداشتنیترین آثار اوست به ارمغان میآورد.هنرپیشههای فیلم نمیتوانستند از این بهتر باشند.تعدادی از آنها مثل،کوندون،شورت،لیدون،فلیتون و آرون موناگان بازیگران قدیمی نمایشنامههای مکدونا هستند.درک و دریافت بازیگران از ریتمهای عجیب و غریب و زبان موسیقایی ذاتی مکدونا به تئاتری بودن اثر میافزاید اما با این وجود متریال فیلم هیچگاه ایستا یا شبیه به نمایش صحنهای نیست.حس مکان بیننده را در هر فریم در بر میگیرد و در خود میپیچد.دیویس صحنههای خارجی را (که در اینیشمور،در جزایر آران فیلمبرداری شده) با نور طبیعی محزون،و صحنههای داخلی را با شمع و نور چراغ گاز گرفته که مناسب عصر و دورانی است که برق تا دهه 1970 به آنجا نرسیده بود.
طراحی تولید مارک تیلدسلی جزئیات غنی و شکوهمندی دارد؛از مزرعه خانوادگی روستایی دو شخصیت اصلی فیلم گرفته تا خانه روستایی یکی دیگر از کاراکترهای فیلم که روی سقف و دیوارهای آن آلات موسیقی،ماسکها و عروسکهای متعدد آویخته شده و همچنین سایر مظاهر هنر عامه که بیانگر علائق فرهنگی مکدونا است و این مکان دورافتاده را متعالی جلوه میدهد.به نظر میرسد پذیرش غم و اندوه به عنوان بخشی از زندگی چیزی است که فقط با بالا رفتن سن حاصل میشود و نشان میدهد حق با مکدونا بوده که مدتها منتظر ساخت این فیلم مانده تا بتواند کاراکترها و داستانی خلق کند که حق مطلب را به جا آورند.